دختری که خودش را گم کرد

متن مرتبط با «شهريور ماهي ها» در سایت دختری که خودش را گم کرد نوشته شده است

غرغر های در تنهایی و با خود

  • هاجر از ۲۷ اسفند رفته سفر و حقیقتا دارم کلافه میشم از این همه نبودنش!فشار پروپوزال و ثبت و این مسخره بازی هاش هم بود این مدت. احساس میکنم از استرس وارده تو این ده روز دارم به فنا میرم. + نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 20:0 توسط Susan | بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ابهام؟

  • زیاد پیش می آید که به خودت می آیی و میبینی انگار مهر سکوت بر دهانت زده اند. هر چه تلاش میکنی حرف بزنی صدایی در نمی آید.فقط صدا نیست. کلمه ای هم در چنته نداری.چند بار تلفن را برمیداری که پیامی ارسال کنی ولی هیچ کلمه ای یافت نمی‌شود. یک چیزهایی تایپ میکنی و پاک میکنی، تایپ میکنی و پاک میکنی. آخر سر هم هیچ. دست از تلاش بی خود بر میداری و ...جوانتر که بودم این بی کلامی بی تابم میکرد. با هزار زور یک چیزهایی سر هم میکردم. بی کلامی معنایش از دست رفتن بود.حالاها بهتر "ابهام" را تاب می آورم.میدانم که رشد نتیجه ی تحمل ابهام است.و راه رشد بالا بردن ظرفیتِ تحمل آن... + نوشته شده در دوشنبه هفتم اسفند ۱۴۰۲ساعت 14:11 توسط Susan | بخوانید, ...ادامه مطلب

  • برای هاجر

  • جمله‌ی آخرش کافی بود برای اینکه سرم رو بذارم رو میز و نذارم اشکهام رو ببینه.گریه آخرین مرحله‌ی بروز رنجه.یعنی اونجایی که مستاصلی و نمیدونی باید با اون درد چه بکنی.من از رنج او در رنجم.روانکاوی میگه نباید ادمها رو دستکاری کنی برای تغییر. برای گذار. خودشون باید برسن به اون مرحله که تمامش کنن.من میگم گور بابای روانکاوی. من تمام زورمو میزنم که تو رو از اون فضا در بیارم.نمیشینم دست روی دست بذارم که تموم بشی ‌‌‌... + نوشته شده در جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲ساعت 12:15 توسط Susan | بخوانید, ...ادامه مطلب

  • يكي از بعدازظهر هاي پاييز ٩٩

  • وقتي صداي گريه شو شنيدم غم دنيا رو سرم خراب شد!خواستم به هوا خواهيش تلفن رو بردارم و فاتحه ي ادمايي كه اذيتش كردن و بخونمخواستم پا به پاش گريه كنم اما بعد به طرز عجيبي همه ي اون چيزهاي ي كه دست به, ...ادامه مطلب

  • بهار ٩٦

  • الان سالهاس كه لحظه سال تحويل من اينجام امسال نشد امسال و يه جورايي از دست دادم ١٢ روز از شروع سال ٩٦ ميگذره ٩٦ هم اومد...  روزها و سالها مثل باد ميگذرن و من دارم كم كم ب عمق فاجعه پي ميبرم! بهترين روزها و سالهاي عمرم رو به پايان و من هيچ از خودم و عملكردم راضي نيستم دوست داشتم تو سن ٢١-٢٢ ميموندم! , ...ادامه مطلب

  • محبوب دل ها رفت

  • صبح پنجشنبه همه رفتيم خانه را اب و جارو كنيم خوب بعد از يك ماه ميخواستند بِ خانه برگردند ميدانستم كه ماجرا حادتر از اين حرفهاست أما نَ تا ان اندازه در باز شد ... صداي شيون همه خانه را پر كرد ... شكه شدم ... خب از كما در مي أيد ديگر... خدا بزرگ است... شفايش ميدهد...  گريه كنان ميپرسيدم چرا گريه مي كن, ...ادامه مطلب

  • شهريور

  • تا مياد دلم براي خودم بسوزه، يك تو دهني ميزنم به خودم.دل سوختن نداريم! انتخاب كردي ، خواستي ، بايد پاش وايسي! اگه هم طاقتت تموم شده ، شرايط و تغيير بدهبراي خودت دل نسوزوناون روزي كه خودت و به در و ديوار ميزدي بايد فكر اين روزا رو هم ميكردي... پ.ن : هميشه همينه  شهريور بايد تلخ باشه ... تلخ بشه... و چقدر من ساده لوحم كه يكسال را براي رسيدن شهريور چشم به راه ام:|,شهريور,شهريور عاشق انار بود,شهريور ماهي ها,شهريوري ها,شهريوري,شهريور ماه,شهريور به ميلادي,شهريور متولدين,شهريور مرد,شهريور باراني من ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها