دختری که خودش را گم کرد

متن مرتبط با «مامان» در سایت دختری که خودش را گم کرد نوشته شده است

مامان.

  • نشسته بودم رو پله ها و زار میزدم. به معنای واقع کلمه زار میزدم. که مامان بیا از این مدرسه بیرون. اینجا خطرناکه. پله هاش محافظ نداره. سقوط میکنی. حتی دایی جان تقی آقا رو از نیوزلند کشوندم اینجا که بیان مامان و راضی کنن که دیگه نره این مدرسه. با هق هق از خواب بیدار شدم. دیروز صبح دوست مامان که چند روزی اینجا بود من و کشوند کنار و گفت مامانت سر جریان علی و مامان بزرگت اصلا حالش خوب نیست. اینقدر روش فشاره که میترسم زبونم لال سکته کنه. به محض تمام شدن جمله ش، درد فک منم شروع شد. اینقدر برام عجیب بود این واکنش بدنم که تا ظهر بیشتر از اینکه درد فک اذیتم کنه واکنش در لحظه ی جسمیم عجیب بود. بعدش هم که خواب دوباره سقوط کردن مامان. درست وقتی که فکر میکنی از داستان های "مادر" عبور کردی میفهمی‌که نخیر از این خبرها نیست.یعنی قرار نیست به این راحتی ها از ابژه خلاص شوی ... + نوشته شده در دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 7:39 توسط Susan | بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مامان و معنی زندگی :)

  • ‌چقدر به دوستانم که مادرانی دوست ‏داشتنی، مهربان و حمایت ‏کننده داشتند، رشک می ‏بردم و چقدر عجیب بود که آن‏ها به مادرانشان وابسته نبودند ...نه دائم به‏شان تلفن می ‏زدند، نه به ملاقاتشان می ‏رفتند، نه خوابشان را می‏ دیدند و نه حتی به‏شان فکر می ‏کردند. ولی من در طول روز بارها مجبور بودم فکر مادرم را از ذهنم برانم و حتی امروز که ده سال از مرگش می ‏گذرد، اغلب پیش می ‏آید که بی ‏اختیار به سمت تلفن می ‏روم تا با او تماس بگیرم. اوه همه‏ این ‏ها به لحاظ منطقی برایم قابل درک است.‌سخنرانی ‏ها درباره این پدیده کرده ‏ام. برای بیمارانم توضیح می‏ دهم کودکانی که مورد بدرفتاری قرار می ‏گیرند، اغلب به سختی از خانواده‏ ی ناکارمدشان جدا می‏ شوند، در حالی که کودکان والدین خوب و مهربان، با تعارض کمتری از آن‏ها فاصله می‏ گیرند. ‌اصلا مگر یکی از وظایف والدین، قادر ساختن کودک به ترک خانه نیست؟"از کتاب مامان و معنای زندگی یالوم" + نوشته شده در دوشنبه هفتم اسفند ۱۴۰۲ساعت 20:29 توسط Susan | بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها