98 پر حادثه

ساخت وبلاگ

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نبود 

دایما یکسان نماند حال دوران غم مخور

2 تا داستان و می خوام امروز اینجا ثبت کنم

جمعه 27 مهر علی بهم زنگ زد و خواست که با عطا صحبت کنه 

مامان با نیسان تصادف کرده بودن البته که به من گفتن از پله ها افتادن پایین. تا رسیدیم بیمارستان امدادی مردم و زنده شدم. نگم مامان رو تو شرایطی دیدم. چی گذشت بهم. مامان برای یک شب بردن ای سی یو و اجازه ملاقات هم به هیچ عنوان نداشتیم. تا فردا ظهرش مامان رو از ای سی یو به بخش منتقل کنن. اه 

بالاخره مامان از ای سی یو اوردن. بینی شون شکسته بود. فکر شکسته. دنده ها همینطور. دیدین مامان تو اون حال. اونم برای من. از تصور خارجه حتی همین الانش. اوردنشون تو بخش. دوستان اشنایان یکی یکی رسیدن. هر کی میرفت تو اتاق با چشم گریون می اومد بیرون. منم پا به پای همه. 8 روز مامان بیمارستان بستری بودن. جمعه هفته بعدش مامان رو مرخص کردن اوردیمشون خونه. مشکلات ما تازه شروع شد. پزشک قانونی و دادگاه و ... 

درد سر مامان تمومی نداشت. خیلی اذیتشون می کرد. 4 تا از دندونا شکسه بود و باید ایمپلنت می شد. با همین درد زیر دست دندون پزشک و جراحی دندون هم بایستی می رفتن. 

اون لحظه ای که مصیبتی به ادم وارد میشه باورش سخته که می گذره اون روزا. اما الان بعد از 1 ماه و خورده ای من اسوده پشت میز کارم نشستم و دارم اینا رو می نویسم. دردهای سر مامان هنوز هست. 
آستانه تحکل شون خیلی کم شده. اما مهم اینه که اینام خوب میشه و میگذره. 

روزی هزار بار خدا رو شاکرم که مامان رو دوباره بهم داد. 

داستان دوم مربوط به محل کارم هست. همین 2-3 ماه پیش خیلی سر کار تحت فشار بودم. پزیشن مدیریتی من رو بنا به دلایلی دادن به همکارم. رفتارهای تحقیر امیز همکارم و رییسم بدجوری ازارم میداد. هر روز با یه غم سختی از سرکار می رفتم خونه. هر روز به نیومدن و نموندن فکر می کردم اما با خودم مبارزه می کردم. تاااا اینمه دیروز اون همکارم رو اخراج کردن و پزیشن من رو بهم برگردوندن. برای همکارم خیلی ناراحت شدم. اما وقتی یادم میاد از اون روزای سختی که اینجا بهم گذشت هی این شعر میاد تو ذهنم

دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

همون موقع ها هم هی به خودم می گفتم ک ه میگذره اینقد به خودت سخت نگیر. اما ادمه دیگه ...

دختری که خودش را گم کرد...
ما را در سایت دختری که خودش را گم کرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : speciallyo بازدید : 170 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 11:50